fastescobanner

محقه داماد: یکی از مشکلات کشاورزی وابستگی به دولت است

[ad_1]

استاد دانشگاه شهید بهشتی گفت: آیت الله بروجردی با هر مشکلی حوزه را در مقابل دولت اداره کرد اما یکی از مشکلات حوزه امروز این است که وابسته به دولت و دولت است.

به گزارش شفقنا، سید مصطفی محقه داماد در نشست نقد و بررسی کتاب «قرن ملت و مسائل جامعه ایران» که در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، اظهار کرد: حاج شیخ عبدالکریم چون وضعیت خود را دید در کام ماندگار شد. روحانیت در جامعه رو به زوال است. و بر ایجاد میدانی مبتنی بر عقلانیت، علم و اخلاق اصرار داشت. وی بر لزوم جداسازی حوزه از سیاست و قرار دادن مجدد روحانیت در دل مردم تاکید کرد.

وی با اشاره به تاریخچه حوزه علمیه کائوم گفت: کائوم هرگز محل تندروها نبوده است. شهر محل مطالعه و مهار است. تندروهای زمان آیت الله بروجردی را هم اخراج کرد.

استاد دانشگاه شهید بهشتی با تاکید بر حفظ نقش نظارتی علما در جامعه، افزود: آیت الله بروجردی در سیاست دخالت نمی کرد، اما نظام سیاسی ایشان را تکان داد. پدرم می گفت که آقای بروجردی هیچ وقت در خلوت با سیاستمداران ملاقات نداشت. حاج آقا روح الله همیشه به من می گفت در جلسه باش. یک روز آقای اقبال به قم می آید. آقای بروجردی در صحن مجلس نشسته است و آقای اقبال هم وارد می شود و نزدیک در می نشیند.

آقای بروجردی قبلاً به اصلاحات ارضی اعتراض کرده بود و شاه آقای اقبال را به همراه آقای بروجردی فرستاد. آقای اقبال می گوید این موضوع در همه کشورهای مسلمان اجرا شده است و تنها ما عقب مانده ایم. پدرم می گفت آقای بروجردی آنقدر ساکت است که من صدای او را نمی شنوم. کلمه اینجا چه می گوید؟ حاج آقا روح الله گفته بود که می گویند اصلاحات ارضی در همه کشورهای اسلامی صورت گرفته است.

آقای بروجردی پاسخ می دهد که آن کشورها ابتدا جمهوری بودند و بعد اصلاحات ارضی انجام شد. کلاهش را برمی دارد و می رود تا صاحب خانه این را بگوید.

وی گفت: قدرت آیت الله بروجردی به حدی بود که ایشان مسئولیت سیاسی را بر عهده داشتند. در زمان حاج شیخ عبدالکریم، شیخ عباس فراهانی تنها روحانی بود که برای ثبت اسناد رفت. چون شاگردان می خواستند استقلال خود را با رضایت حفظ کنند. من همچنان مخالف گرفتن پول از دولت هستم. بودجه ای که مردم می دهند باید به حوزه برود.

دکتر. آیت الله محقق داماد با اشاره به کار جعفریان افزود: ماهیت کارهایی که دکتر جعفریان انجام داده اند از نادر کارهای حوزه علمیه است. القاعده در هفدهم هر سال برای بزرگداشت درگذشت حاج شیخ تشکیل می شد. من در آن زمان کلاس ششم بودم. از حوزه فقط یک کشیش به نام شیخ مرتضی انصاری بود که روی صحنه رفت و درباره تأسیس حوزه و کام صحبت کرد. به دلیل شرایط خانوادگی، از خانواده و پدرم خبر حوزه و حاج شیخ را شنیدم.

در سال 1330 داستان های حاج شیخ همچنان بر زبان بود. اما کتابی نداشتیم که اوضاع حوزه را به این شکل بیان کند. کتاب ریحان اردکانی شرح مختصری از زندگی دانش آموزان دارد. اما مقالات ارزشمندی در این کتاب منتشر شده است.

فلسفه تأسیس حوزه علمیه آیت الله هری

وی با اشاره به مقاله خود در کتاب «قرن های حوزه قم و مسائل جامعه ایران» گفت: من هنوز هم می توانم مطالبی را بنویسم که ارزش انتشار نداشتند و فقط باید نقل قول شوند. اما این کتاب توضیح نمی دهد که چرا حوزه انتخابیه کائوم تشکیل شده است. در آن زمان نجف دارای حوزه های بزرگ و حوزه های کوچکی مانند مشهد و یزد بود. چرا حاج شیخ به این امر رسیدگی کرد؟ حکمت اساسی راه اندازی حوزه علمیه را باید جستجو کرد.

اساتید حوزه و دانشگاه درباره انگیزه تأسیس حوزه علمیه کوم گفتند: اما اسناد شفاهی و کتبی به هم ریخته است. شاید بدانید که مرحوم شیخ عبدالکریم به دعوت پدرش به عراق رفت اما چند سال بعد به عراق بازگشت. جالب است که او نویسندگی خود را در عراق رها کرد و به عراق رفت.

وی گفت: زمانی که رئیس بازرسی کل کشور بودم، منشی می گفت شیخی آمده و تقاضای ملاقات کرده است و می گوید اگر به من عیادت کند خرجش را می دهم. متعجب شدم. شیخی وارد شد و گفت من مهادوی لنگرودی هستم. لنگرود یک روستای خنک در اطراف اراک است.

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در تابستان به روستا رفته بود و خانه آن مرد را اجاره کرده بود. وقتی برگشت نوشته هایش را در کمد روی دیوار گذاشت. یکی از نوشته ها را با خود آورده بود. گفت من مشکل دارم اگر حلش کنی یک نسخه بهت میدم. حاج شیخ حسرت را دید. زمان نقل درس شیخ محمد فشارکی بود و بحث عقلی بود.

آیت الله محقق داماد در ادامه گفت: در تمام نوشته های حاج شیخ ولی الله ادرکانی در بالای صفحه نوشته شده است و دیدم این علامت را هم دارد، از ایشان پرسیدم که چه کردی، یک پسر داشت. برنده جایزه صلح نوبل شد، عبدالسلام نایب قهرمان نارسایی کلیه داشت، برادر دیگری داشت که می خواست به آنجا برود و یکی از کلیه هایش را به برادرش بدهد، دادگاه انقلاب او را از بیرون رفتن منع کرد، سپس آن را به من دادم. عمو یا دایی.

مخالفت حاج شیخ با اعدام

وی در ادامه گفت: سوال این است که چرا حاج شیخ به اراک بازگشت؟ نامه ای از پدر آیت الله ستوده در منزل داریم. به حاج شیخ نوشت چرا برنمیگردی؟ او نوشت: «وقتی برای اولین بار به اراک آمدم، به دعوت برخی از ثروتمندترین افراد شهر آمدم. از میرزای شیرازی پرسید و من آمدم.

دوست نداشتم از آنها اطاعت کنم. من می خواستم مستقل باشم و یک حوزه مستقل می خواستم و از اینکه زیر نظر چند نفر بودم ناراحت بودم. میزبان آنها می میرند. وقتی می میرد، صاحب اراک او را دعوت می کند و او به اراک می رود.

استاد حوزه و دانشگاه درباره حضور موسس حوزه علمیه قم گفت: در محضر حاج شیخ در اراک خادم مسجد بود و به خاطر صدای بلندش هرکس چیزی را از دست داد. به او گفت برو بازار. او را عرب می نامیدند زیرا پیراهن بلند می پوشید.

شب ها در اراک باران زیاد می بارد و آب به داخل مسجد نفوذ می کند و قرآن را گل آلود می کند. خادم قرآن را جمع می کند و در گونی می گذارد تا در رودخانه بیندازد. در حال رفتن دید که بازار آتش گرفته است. اجتهاد که اگر در آب بگذاریم آتش مهم نیست. ما نمی خواهیم با پای پیاده قدم بگذاریم. آیا کسی فریاد می زند که قرآن را می سوزانید مگر اینکه آن را در آتش بیندازد؟ می گوید گل بود و می خواستم به آنها آب بدهم. این شخص محاصره شده و تا حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. اما «عاشقان حورالعین» گفتند که برای رسیدن به بهشت ​​از این طریق باید آن را بکشیم.

دارند بازار را می بندند و یواش یواش این روش های خیلی سریع اجازه باز شدن مغازه ها را نمی دهد. قضیه به روستاهای اطراف می رسد و بحث می شود که این فرد کشته شود. عرب جارچی به خانه فرید اراکی، محقق محلی پناه می برد. تا زمانی که مردم در تلگراف ننشینند و به نخست وزیر تلگراف ندهند. وی می نویسد که این امر متعلق به علما است.

همه علمای شهر در مسجد جامع جمع می شوند و برای اعدام این مرد فتوا می نویسند. در این دیدار شیخ عبدالکریم نیز حضور داشت. ابتدا فرم برای امضا برای آنها آورده می شود. میگه چی رو امضا کنم؟ آیا من اینجا هستم تا کسی را حلق آویز کنم؟ یک نفر در جلسه گفت من جلو نشسته ام. مرد تیزبین گفت عجب پس شیخ عبدالکریم آره!

وی افزود: به فردی که روشنفکر بود بابی می گویند. شیخ عبدالکریم از مسجد بیرون می آید. چون گفته بود فلانی این قرآن را در حال سوختن دید، مردم فریاد زدند دیدم من هستم. به خانه شیخ می روند. میگه من چیکار میکنم که یکی رو دار بزنم. به خانه پیرمرد می روند و او را دار می زنند. پس از آن او به Kaumla خواهد آمد.

چرا حاج شیخ در جامعه ماند؟

داماد آیت الله محقق گفت: بعد از حضور ایشان در کوم نامه ای از میرزای شیرازی کوچک در منزل داریم که در آن نوشته است که پیر و بی سر است. بیا نجف اینجا مقلد شماست. دانش آموزان نیز به شما ایمان دارند. آشیک نامه را به خانواده نشان داده است. وی نوشت: من وضعیت ایران را رو به وخامت می بینم و تا زمانی که حوزه ای در اینجا ایجاد نشود و این حوزه موفق به جلوگیری از این فاجعه نشود، راه حلی نمی بینم. من می خواهم شما به ایران بیایید. شما به وظیفه شرعی خود عمل کنید، جواب می دهند.

“این دیگه چه کوفتیه؟” او درخواست کرد. وی ادامه داد: این حدس من است. به نظر من 13 سال از اعدام شیخ فضل الله می گذرد و کل ماجرا علیه روحانیت است. هم موافقان مشروطه و هم مخالفان مشروطه مخالف روحانیت بودند. شیخ فضل الله از بهترین شاگردان شیخ انصاری بود. حتی منجر به اعدام یک فقیه می شود. اینجا هر چه شد مولا بدنام شد. حاج شیخ به این نتیجه رسید که اگر حوزه باسوادی و عقلانی و اخلاقی ایجاد شود و کاملاً از سیاست جدا شود، روحانیت دوباره وارد دل مردم می شود.

استاد حوزه با بیان اینکه معتقدم اگر طلاب وارد عرصه سیاست شوند، دوباره همان انگ ایجاد می شود گفت. حوزه درست کردند که به قول امام به طلبه ها می گفتند اگر ماشین خراب شد بیایید پایین که به خاطر شماست. مرحوم الطهایی واعظی می گوید که شیخ عبدالکریم شیخ محمد ارباب به دیدار علما رفته بود.

آقای ارباب می گوید که ریش های ما در اثر جنگ مشروطه و استبداد خدشه دار شده است و ما در بین مردم این اعتبار را نداریم که حوزه های انتخابیه داشته باشیم. گاهی بعضی از طلبه ها بعد از درس خواندن می آیند و می روند. اما شما وارد سیاست نشده اید و اینجا فقط می توانید حوزه تشکیل دهید.

او گفت: «چهل سال بعد، ما صحت تحلیل او را می بینیم. سخنان ایشان و توصیه هایی که به شاگردان می شود مؤید این مطلب است. وی به دانشجویان توصیه کرد ازدواج موقت نکنند. مراقب زنانت باش یک روز سر کلاس گفته بود: «دانشجویان! برای ناراحتی همسرتان موقتاً ازدواج نکنید.» یکی فریاد زد که خاطره خلیفه دیگر خوب است.

آیت الله محقق داماد در ادامه گفت: ایشان در زمان خود مخالف فلسفه بودند. طلبه ای به نام آقای طبسی به نقل از پدرش به ما گفت که پدرم صبح زود با حاج شیخ ملاقات می کرد. حاج شیخ به پدرم گفته بود آقا شما کلاس فلسفه می روید؟ پدرم گفت بله. حاج شیخ گفته بود شنیده ام که استادش به خاطر فقر می خواهد جامعه را ترک کند. این مبلغ را به آنها بدهید تا جامعه را ترک نکنند. او نمی خواست در چنین شرایطی متهم شود، اما از علما و علما به گونه ای حمایت می کرد که از اجتماع خارج نشود.

علاقه حاج شیخ به ادبیات فارسی

وی به ادبیات حاج شیخ عبدالکریم اشاره کرد و گفت: یکی از ویژگی های شیخ توجه به ادبیات فارسی است. او همچنین در شب ماه رمضان در نجف در سلول نظامی ماری جوانا خواند. امام گجالی نیز نامیده می شود. برخی از علما از آشیق مرتضی می پرسند که چرا مولوی باید غزل بخواند؟ می پرسند حاج آقا روح الله چه گفت؟ او گفت: «از دانه انگور انگور درست کنید/ غسل کنید تا میخانه بگیرید». به حاج شیخ می گویند که کار خیر استخاره ندارد.

استاد حوزه و دانشگاه در ادامه گفت: از او می پرسند که مثنوی بخوانی یا نه؟ اگر متوجه نمی شوید چه می گویند، نخوانید.

[ad_2]

Cole Rasmussen

متخصص ترم بیکن عاشق معمولی قهوه. علاقه مند به مسافرت هاردکور ماون اینترنتی جذاب و ظریف. دانشجو.

تماس با ما