[ad_1]
در رفتنمحمدمهدی حاتمی; سال 2021 نقطه عطفی در موازنه قدرت جهانی است: ایالات متحده در سال جاری از افغانستان خارج می شود. روسیه و ناتو تا آنجا پیش رفتند که “اوکراین” را تحریک کردند. ایالات متحده، استرالیا و بریتانیا بر اساس توافقنامه AUKUS برای ساخت زیردریایی های هسته ای و ارسال آنها به آب های سرزمینی چین به توافق رسیدند و در مورد موضوع هسته ای ایران توافق حاصل شد.
اما ظاهرا باید منتظر تغییرات دیگری باشیم و نکته اصلی این است که سرعت تغییرات افزایش یافته است. مهمترین این تغییرات درونگرایی چین و تمایل این کشور برای حرکت سریعتر اقتصاد و سیاست جهانی به سمت شرق است. به بیان ساده، چین اکنون می خواهد با ایالات متحده رقابت کند.
این چین چین قدیمی نیست
تا چند سال پیش، بسیاری از تحلیل گران جهان غرب بر این عقیده بودند که چین از نظر روابط بین الملل حداقل با ایالات متحده یا شوروی سابق متفاوت است. چین در درجه اول یک قدرت اقتصادی به حساب می آمد، شاید چیزی شبیه ژاپن، که پس از ایالات متحده در دهه 1990 دومین اقتصاد بزرگ بود و البته نمی خواست بر سیاست جهانی تأثیر بگذارد.
با این حال، اتحاد جماهیر شوروی سابق از نظر اقتصادی بسیار ضعیفتر از ایالات متحده بود و در طول جنگ سرد به دنبال مزیت ژئوپلیتیکی (جغرافیای وسیع) و همچنین مزیت نظامی خود (حمل سلاحهای هستهای و رقابت برابر) بود. آمریکا)، قدرت را از آمریکا ربود.
با این حال، افزایش تنشهای سیاسی بین چین و ایالات متحده در سالهای اخیر و برخی رفتارهای چین در سالهای اخیر نشان میدهد که این رویکرد ممکن است نیاز به بازنگری داشته باشد. در واقع، مدتی است که چینی ها در مسیری مشابه با اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد قرار گرفته اند و قدرت نظامی خود را افزایش داده اند: وزن قابل توجهی در روابط بین الملل و قدرتی در کنار ایالات متحده.
قیام اول: نبض اقتصاد جهانی در دست قدرت های شرقی است
اما چین اکنون که این ذهنیت را دارد که در برابر قدرت آمریکا بایستد، چه کرده است؟ رشد اقتصادی چین اولین محور است. در سال 1990، تولید ناخالص داخلی چین نزدیک به 400 میلیارد دلار بود و اکنون، برای چین، این رقم به حدود 14 تریلیون دلار و در واقع 35 برابر شده است. به راحتی می توان تصور کرد که چنین افزایشی چقدر به رهبران چین اعتماد می کند.
مازاد اقتصادی و تولید سالانه تریلیون ها دلار کالا و خدمات، مردم چین را برای راه اندازی بزرگترین پروژه اقتصادی جهان در دوران مدرن شوکه کرده است. ابتکار کمربند و جاده یا «جاده ابریشم جدید» بزرگترین طرح در قرنهای اخیر برای تأثیرگذاری بر اقتصاد جهانی است.
«جاده ابریشم جدید» شاید به اندازه «جاده ابریشم باستانی» اهمیت نداشته باشد، اما اگر تکمیل شود، حداقل 50 درصد از کل تجارت جهانی را تشکیل می دهد. به زبان ساده، چین میخواهد همان مسیری را که قرنها اقتصاد جهانی را شکل داده است، احیا کند و کالاها را از شرق آسیا به غرب آسیا و سپس به اروپا منتقل کند.
قیام دوم: قدرت نظامی چین به ایالات متحده نزدیک می شود
اما در کنار رشد اقتصادی، تغییر دیگری نیز در این دوره در چین رخ داده است: نظامی گری چین، بر خلاف انتظارات دنیای غرب، به شدت رشد کرده و اکنون به یک قدرت نظامی بزرگ تبدیل شده است.
بررسی شاخص های مربوط به قدرت نظامی کشورهای مختلف نشان می دهد که شکاف بین قدرت نظامی آمریکا با چین (و البته روسیه) در حال حاضر بسیار کمتر از 20 سال پیش است. چین قبلاً زیردریایی های هسته ای دارد. همچنین دارای ناوهای هواپیمابر است. بمب های اتمی قابل نصب بر روی موشک های بالستیک قاره پیما. برنامه هایی برای ساخت ماهواره های نظامی و جنگنده های نظامی نسل پنجم و همچنین سربازان نظامی نسل ششم وجود دارد.
بیست سال پیش، قدرت نظامی چین چندان بزرگ نبود. از نظر تجهیزات و پرسنل، چین در حال حاضر بزرگترین ارتش جهان را در اختیار دارد و در ساخت موشک های «هایپرسونیک» از آمریکا جلوتر است. در عین حال، هزینه های نظامی چین همچنان کمتر از هزینه های ایالات متحده است و تفاوت در هزینه ها می تواند به مردم آمریکا آسیب برساند.
قدرت در سمت چین: از وتو تا اعتبار اقتصادی
چینی ها نیز اعضای شورای امنیت سازمان ملل هستند و «وتو» دارند. بنابراین، چین مانند ژاپن جنگ جهانی دوم یا آلمان نازی جسدی نیست که به راحتی بلعیده شود. (چین و روسیه می توانند هر طرحی را برای ضررهای خود در شورای امنیت وتو کنند.)
روابط اقتصادی چین و غرب نیز به طور فزاینده ای پیچیده شده است. چینی ها حدود 1.1 تریلیون دلار اوراق قرضه دولتی آمریکا خریداری کرده اند و به زبان ساده، ایالات متحده به چین بسیار بدهکار است.
روابط اقتصادی بین اروپا و چین به همان اندازه گسترده است. تا سال 2020، چین بزرگترین شریک تجاری آلمان بود و تجارت بین دو طرف به حدود 0260 میلیارد رسید. (در مقایسه، تجارت ایران و چین در حال حاضر نزدیک به 18 میلیارد پوند است.)
چین بقیه را «درون نگر» مجازات می کند.
اما تغییر دیگری در چین در حال رخ دادن است و آن قصد این کشور برای تبدیل شدن به یک «درونگرا» است. اخیراً، کنگره ملی خلق چین چهاردهمین برنامه توسعه پنج ساله این کشور را تصویب کرد و نکته برجسته این رویداد تمرکز بر روی “درون” رشد اقتصادی چین بود.
در این برنامه اشارات جالبی به بومی سازی فناوری پیشرفته شده است. به عنوان مثال، چین مایل به سرمایه گذاری سنگین در فناوری های خاص (هوا فضا، بیوتکنولوژی، ابررایانه ها و غیره) است و وابستگی خود را به “زنجیره تامین” جهانی در این زمینه کاهش خواهد داد.
این روند به این دلیل قابل توجه است که وابستگی اقتصادی چین را به سایر کشورها کاهش می دهد، اما بعید است که آسیب زیادی به اقتصاد داخلی چین وارد کند. با اقتصاد 1.4 میلیارد نفری و بازار داخلی بزرگ به اندازه کافی برای زنده ماندن در خارج از مرزها، پایان دادن به زندگی ما دشوار است.
در واقع چین نیز می تواند از این وضعیت منتفع شود: ارزانی کالاهای جهانی به تولید ارزان این کالاها در چین بستگی دارد. اینکه مثلاً قیمت یک مدل خاص از لپ تاپ «اپل» 1000 دلار است به دلیل تولید این محصول در چین است. اگر خود محصول در ایالات متحده ساخته شده باشد، ممکن است هزینه داشته باشد (یعنی 500 1500).
به بیان ساده، چین به درونگراها آسیب می رساند و به دیگران آسیب می رساند، اما با بازار مصرف داخلی 1.4 میلیارد نفری، نسبت به کشورهایی مانند آلمان یا فرانسه کمتر به اقتصاد جهانی وابسته است. به این ترتیب چین جهان را مجازات می کند و برای مقابله با آمریکا و متحدانش آماده می شود.
[ad_2]