fastescobanner

زن جوان: بازیچه هوس بودم!

[ad_1]

خراسان: شاید باورش نشود که در این سن کم چندین بار سقط جنین کردم به امید زندگی خوب و خوشبختی، اما با سه ازدواج ناموفق، نه تنها بازیچه آن افراد شهوترانی شدم که تمام وجودشان را برای خوشی های لحظه ای خود گذاشتند. فدای آینده ام اما اکنون گیج و سرگردان در جستجوی راهی هستم که …

پست برگزیده: پنج نشانه فرسودگی

در ادامه اظهارات زنی 23 ساله را مشاهده می کنید که برای شناسایی نوزاد شش ماهه خود و رهایی از بلاتکلیفی تلخ به دادگاه مراجعه کرده است. داستان غم انگیز: پسر همسایه شدم. پدرم کارگر ساختمانی بود و برای امرار معاش کار می کرد. در این مدت مادرم مجبور شد در یک شرکت خدمات نظافتی کار کند زیرا درآمد پدرم کفاف هزینه های زندگی او را نمی داد. از آنجایی که در خانه تنها بودم، فرصت های زیادی برای مکاتبه و ملاقات با خلیل داشتم.

خلاصه دو ماه بعد از این رابطه من و خلیل با هم ازدواج کردیم اما شش ماه قبل از نامزدی متوجه شدم نامزدم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد. خوشبختانه من در آن زمان باردار نبودم و به همین دلیل او را به راحتی طلاق دادم و تمام حقوقم را از او گذشتم.

بعد از این اتفاق تصمیم گرفتم برای تامین مخارج زندگی در خانه سالمندان کار کنم. اینطوری در منزل یکی از کادر پزشکی مشهد از مادر سالخورده او مراقبت کردم. محراب که همسرش را بر اثر تصادف از دست داده بود، در یکی از بیمارستان های مهم مشهد به بیماران کمک می کرد.

بنابراین سعی کردم از مادرش به خوبی مراقبت کنم. در این بین محراب به من پیشنهاد ازدواج موقت داد تا در خانه آنها راحت زندگی کنم. در جست و جوی زندگی بهتر، پیشنهاد او را پذیرفتم و به طور موقت پنج سال پیش او ماندم.

در این سال ها چهار بار ناخواسته باردار شدم، اما هر بار محراب از بیمارستان قرص و قرص سقط می خورد و مرا مجبور به سقط می کرد. من نیز مجبور شدم برای نجات این زندگی و یافتن خوشبختی به خواسته های او عمل کنم. اما وقتی پیر مادر محراب رفت، او هم خیلی راحت مرا ترک کرد، چون 18 بهار بیشتر نداشتم.

با اینکه بهترین پنج سال جوانی را با او گذرانده بودم، اما محراب بدون توجه به احساساتم، آینده ام را نادیده گرفت و با چشمانی گریان به خانه پدرم بازگشتم. برای رهایی از این وضعیت روحی به تحصیل ادامه دادم و بعد از فارغ التحصیلی به عنوان منشی دفتری در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شدم و با اندکی پس انداز یک پیکان ارزان خریدم تا رفت و آمد راحت تری به سر کار داشته باشم.

اما شانس یک بار دیگر مرا با اشتباه احمقانه ام روبرو کرد. آن روز وقتی به سمت خانه پدری ام در حاشیه شهر می رفتم، مرد جوانی را دیدم که راننده یک کامیون خارجی بود. جلوی من را گرفت و شماره تلفنش را به من داد.

روز بعد با طاهر تماس گرفتم و با هم به رستوران ها و مراکز تفریحی رفتیم. چند روز بعد طاهر، مرد مجرد 30 ساله ای با من ازدواج موقت کرد و خانه ای در حاشیه شهر برایم اجاره کرد. او یک مشاور املاک در طبقه بالای شهر بود و دور از چشم خانواده اش مایحتاج زندگی را از دلال برایم تهیه می کرد و من همچنان در جستجوی خوشبختی او را دوست داشتم.

طاهر اغلب دوستانش را برای مصرف مواد به خانه من می آورد، اما من برای نجات جانم سکوت کردم. کم کم متوجه شدم طاهر داره به من خیانت می کنه چون تماس های مشکوک زیادی داشت و وقتی مواد مخدر مصرف می کرد فقط با موبایلش می رفت و هیچ توجهی به من نداشت.

وقتی فهمید باردارم با من قطع شد، اما ماشین بهتری برایم خرید و هزینه های زندگی ام را پرداخت کرد تا اینکه پدر و مادرش فهمیدند و با او ازدواج کردند. اما طاهر این کار را ادامه داد تا اینکه پسرم به دنیا آمد و طاهر از بیمارستان ناپدید شد و من را با تغییر ملک و محل سکونت به مکان نامعلومی رها کرد. من اکنون از درآمد دستمزد پدرم زندگی می کنم که …

قابل ذکر است که پرونده این زن جوان توسط بهترین مشاوران پلیس مورد بررسی کارشناسانه قرار گرفت.

[ad_2]

Dale Mckee

سازمان دهنده Wannabe. معتاد اینترنت متعصب زامبی. علاقه مندان به شبکه های اجتماعی. دانش پژوه مواد غذایی

تماس با ما