fastescobanner

روایت شاهدان عینی از قتل “مونا”

[ad_1]

مجتمع جنوبی، میدان قصابی; اینجا همان جایی است که شوهر جوان با نگاه به سر «مونا» جلوی چشمانش است. ماشین در دوردست ایستاده است. با گذشت دو روز از حادثه بعدازظهر شنبه، همچنان یک روز عادی برای سمپاشی محسوب می شود، اما در عین حال جو جدی بر زمین قصابی حاکم است.

پست برگزیده: نقش خدمات لینک سازی XSEO در بهبود رتبه سایت

بر اساس این گزارش به دنبال یکی از مشاغل و یکی از سازندگان این حوزه هستیم. وقتی از روز حادثه پرسیده می شود، می گوید: تصادف؟ این یک تراژدی بود. اگر بگویند این یک حادثه است، پس باید یک شهر را بگیرند تا بگویند فاجعه است. سه روز است که در این میدان نمی خوابیم و حتی نمی توانیم غذا بخوریم.

وی ادامه داد: در حالی که مشغول کار بودیم، دیدیم دستگاهی روی زمین ایستاده بود و مرد راه می رفت و سر دختر در دستش بود. بعداً شنیدیم که تشییع جنازه دختر در خیابان ناصرخسرو انجام شده است.

قصابان منطقه هنوز با دیدن دختر جوان خون آلودی که جلوی بازار پرت شده بود شوکه هستند.

با اشاره به گوشه جزیره در گوشه خیابان میانی جزیره به شکل گل. خون “مونا” هنوز آنجاست، مثل خون بزرگ روی میز، گل های ارغوانی خشک شده اند.

نوارهای زرد هنوز “خطر محدود” هستند بنفش جزیره دورتادور در باد سردی که می وزد اندوه محدودی وجود دارد.

مردم باور نمی کنند که با چنین صحنه هایی روبرو می شوند.» رنگ‌باز می‌گوید هنوز نمی‌تواند صحنه را به خوبی ببیند. و اگر بگوید این صحنه هنوز بد است، منتظر است قاتل «قصاص» باشد.

وی در ادامه می گوید: کار این پدر بدتر از دختری است که این قتل را انجام داده است. چگونه می توان انبار کاه را برگرداند و به کشور بازگرداند؟

این شهروند اهوازی می گوید: مردم این منطقه با دیدن این صحنه با مشکلات روحی و روانی زیادی مواجه می شوند.

‌ یز مون دیگران به سر حمله کردند و سر را به میدان آوردند. شب ها مدام خانه تکانی می کنیم.

پرسشگر از من در مورد قصاص قاتل پرسید و گفت: برخورد با کسی که در انظار عمومی این کار را کرده است چه فایده ای دارد؟ چنین فجایعی نشان دهنده ضعف قانون است.

یکی دیگر از قصابان مزرعه می گوید: در حین کار، مردی را دیدم که سر دختری را در دست گرفته و او را در مزرعه نگه داشته است. سپس سر را به کنار میدان انداختند.

می گوید: اینجا یک مدرسه دخترانه است. همه ما با این صحنه الان بدتر می شویم.

اهالی این منطقه می گویند که جسد دختر جوانی را در خیابان نصیرخسرو رها کرده و سر او را به قصابی آورده اند تا مردم آن را ببینند.

به خیابان نصیرخسرو می روم. خیابان پایونیر از میدان قصابی، خیابانی دو طرفه با مکان‌های تجاری و ساختمانی و مغازه‌های مختلف. این خیابان نسبتاً شیب دار است.

اگرچه جو آرام به نظر می رسد، اما چند روز پیش در همان خیابان جسد “مونا” در مغازه لاستیک فروشی اطراف رها شد.

مردم می گویند برادر شوهر شوهرش با چاقو به «مونا» ضربه می زند و پس از افتادن او روی زمین، روی پاهایش افتاده و سپس سر شوهرش درد می کند.

و پس از حمله به سر همسر 5 ساله اش در حالی که با سر آخر به دختر حمله می کرد با لبخندی بر لب شروع به راه رفتن کرد و سپس سر خون آلود را کنار خیابان رها کرد و فرار کرد. هر چند ساعت یکبار دستگیر می شود.

در ویدئویی که از این جنایت منتشر شده، صدایی به گوش می رسد که به فرد می گوید: “اینجا رفتیم، بیا!”

صدای شخص دیگری نیز می گوید: این مرد شیر است و به نوعی این جنایت را تایید و تشویق می کند.

زن میانسال یکی از زیرمجموعه های خیابان نصیرخسرو که برای خرید به خیابان آمده بود، به تفصیل از دیده ها و شنیده هایش برای ما می گوید: می گویند این دختر یک پسر 4 ساله دارد. یکی از قبایل ساکن ترکیه پس از فرار به ترکیه آدرس این دختر را پیدا کرد و به خانواده اش داد.

وی در ادامه می گوید: مثل اینکه دختر در اردوگاه ترکیه بوده و پدر و به اصطلاح قاضی بوده و پس از انجام تعهد به دولت می توانید دختر را برگردانید. دختر از زندگی خود راضی بود اما فردای آن روز که به خانه بازگشت توسط شوهر و برادر شوهرش کشته شد.

زنی به نام ناصر خسرو می گوید: اقدامات داعش چنین بود. نوح، ما آنقدر می ترسیم که حتی دوستانمان هم می ترسند. حالا که این محصول کاشته شده، چرا به آن حمله کنیم؟

یکی دیگر از قصابان حوزه قصابی نیز گفت: پدر یک میلیون تومان پرداخت کرده و دختر را پس داده و به شوهرش تحویل داده است. عده ای هم می گویند که تبعید شده اند.

یکی از زنان شاغل در مغازه ای در خیابان ناصرخسرو نیز گفت: پس از فرار دختر به ترکیه با همسرش در تماس بود و گفت که اگر برنگردد دیگر نمی تواند کار کند پدر از او مراقبت می کند.» کشور بازگشته است.

وی ادامه داد: این صحنه بسیار بد بود و همه در محل وحشت کرده بودند. دختر یکی از دوستان ما که محل کارش را ترک می کرد تا به سمت تاکسی برود، در خیابانی که رفته بود با سر دختر روبرو شد و مریض شد.

این شهروند می گوید: چرا در ملاء عام این کار را کرد؟ خیلی بد بود

زن جوانی که ساکن یکی از کوچه های حوالی میدان قصابی نیز هست از ماجرا می گوید: «مونا» دو ماه پیش با یکی از دوستانش فرار کرد و به ترکیه بازگشت. در این دو ماه هیچکس از این دختر خبری نداشت و همه اعضای خانواده از او پرسیدند کجاست؟ این نمایش در قسمت های اخیر کمی غیر متمرکز به نظر می رسید. می گوید پس از فرار، عکس هایی از ترکیه با دوست برای شوهر شوهر “غرور” بود.

زن جوان می گوید: دوستم مونا در حال بازی است و در ترکیه زندگی می کند. بعد از این ماجرا خانواده آشتی می کنند و پول پدر را می دهند و دختر را به کشور می آورند.

وی ادامه می دهد: از خانواده این دختر انگشت نگاری شده بود و افتخارات دیگری به جا مانده بود. دیگران از خانه بیرون نیامدند. این دختر اشتباه کرد، شوهرش بدتر شد.

[ad_2]

Elyse Blake

کاوشگر هیپستر پسند. گورو بیکن دوستانه. زامبی متعصب حرفه ای. نویسنده.

تماس با ما