[ad_1]
کیومرث اتریشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در روزنامه شرق نوشت: محمد فاضلی افتخار دانشگاه است. قراردادش تمدید نشده و دیگر اجازه تدریس در دانشگاه را ندارد.
از زمانی که او را برای اولین بار دیدم، همیشه مجذوب رشته، هوش سرشار و غنای تحصیلی او بودم. او به ایران اهمیت میدهد، ساعتها میخواند، شیوا، اخلاقگرا و دقیق است و پیوسته مینویسد.
تعداد این گوروها کم است. او در محافل دانشگاهی و در نویسندگی خاص و همچنین در فضای رسانه ای پن سرآمد است. متأسفانه دانشگاه از داشتن چنین شخصیت ارزشمندی محروم بود.
استاد دانشگاه بودن برایش افتخار نبود، دانشگاه سربلندی چنین فردی را می خواست. این افتخار دانشگاه بود.
واقعاً چرا و چگونه امثال او حذف می شوند؟ چه کسی از حذف آن خوشحال و سود می برد؟ رهبران قبایل فقط از باند خود راضی هستند. آنها فقط افراد محدود و اطرافیان خود را می بینند. درک مدیریت در ایران بدون شناخت روابط قومی، قبیله ای و عشایری امکان پذیر نیست.
پس اولا دلیل قدرت قبیله ای چیست، نوع سیاست قبیله ای و طایفه ای چیست؟ چگونه می توان امتیازات، قدرت، نفوذ و ثروت را در قبایل و قبایل به دست آورد؟ روابط قبیله ای مستقل از جهان است. بین افکار عمومی قبیله ای و قبیله ای با افکار عمومی داخلی و خارجی تفاوت زیادی وجود دارد. به همین دلیل است که حوادثی در یک قبیله رخ می دهد که با توجه به منطق دموکراسی و قوانین یک جامعه متمدن شگفت انگیز است.
کلاس های نخبگان و مهارت ها یا سواد و دانش مدرن ارتباط چندانی با زندگی قبیله ای ندارد. در چنین فضایی اساساً صحبت از زندگی اجتماعی بیهوده است. زیرا روابط بسیار ساده تر از این هستند. تمرینات قدرتی به آسانی ممکن انجام می شود. نیازی به اتخاذ روح قوانین و مقررات نیست، بلکه استفاده از زور بر اساس سازوکارهای پیش اجتماعی و «طبیعی» است. مانند داشتن فرزند، قدرت بازو، تعداد اسب و اصطبل و غیره. قبیله زندگی اجتماعی مستقلی دارد، ارتباطش با زمین و آسمان موقت لحظه ای و برای خودش منصفانه است. محصولات خاص خود را دارد و مستقل است.
این به دور از قواعد مدنیت در زندگی اجتماعی شهری است. ارزش ها و قوانین آن در محیط های قبیله ای کوچک و گروه های آن تعریف می شود. «قواعد قانون» گاهی به گونهای است که گفتمانی را که روابط شهری و بینالمللی را شوکه میکند، در هم میشکند.
مرحوم شهید مطهری یک بار فرمودند فتوای روستایی بوی روستا می دهد و فتوای شهری بوی شهر می دهد. مدیریت قبیله ای بوی گروهک می دهد و در یک محوطه باریک و جناحی محصور شده است. باید گفت که این «کمونالیسم اجتماعی» به «کمونالیسم سیاسی- مدیریتی» تبدیل شده و روز به روز برای کشور بهای حیثیتی می آفریند.
روانشناسی مدیریت سیاسی در ایران مستلزم درک این موضوع است که چگونه ویژگی های روانی، قبیله ای و قبیله ای در فعالیت های سیاسی و نهادهای قانونی بازتولید می شود و نهادهای تصمیم گیرنده از آن بیرون می آیند. در حالی که همه چیز ممکن است مدرن به نظر برسد، در باطن غریزه سیاسی و بازتولید باندها است.
[ad_2]