fastescobanner

جزئیات جدید مادر و دختر زندانی در خانه ترور

[ad_1]

پرونده خانه وحشت تهران که در آن جسد دختری پیدا شد و دو دختر فراری پس از مدت ها حبس آزاد شدند، در دست بررسی است و تحقیقات پلیسی برای شناسایی سایر قربانیان گرفتار در تله سعید ادامه دارد. .

به گزارش همشهری، بررسی ها نشان می دهد در سال های اخیر دختران و زنان زیادی در خانه های هولناک زندانی شده اند که برخی از آنها موفق به فرار شده اند. از سوی دیگر احتمال می رود افراد کشته شده در این خانه بیش از یک نفر باشند و به همین دلیل تحقیقات پلیس برای کشف ابعاد پنهان این پرونده برای شناسایی زندانیان این خانه ادامه دارد. در این سالها

از جمله زن جوانی بود که به گفته دختران بازمانده به همراه دخترش از شارود به تهران آمد و در دام سعید افتاد.

او چندین روز در یک خانه وحشت زندانی بود تا اینکه با کمک شوهرش موفق به فرار شد و پس از آن هیچکس از او خبر نداشت. اما پلیس در جریان تحقیقات موفق به شناسایی این زن شد. وی روز گذشته در برابر قاضی محمد وهابی بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران حاضر شد و به تشریح روزهای حبس خود در سلول ترور پرداخت.

کابوس وحشتناک

زن جوان توضیح داد: من و دختر 4 ساله ام تنها یک هفته در زندان سعید و خواهرش بودیم و اگر شوهرم تعقیب نمی شد، خدا می داند چه بلایی سرمان می آمد.

وی ادامه داد: هنوز از یاد آن روز می لرزم و می ترسم. دخترم هنوز حالت عادی ندارد و در این مدت جرات نکردم با کسی صحبت کنم. الان هم از سایه خودم می ترسم و می ترسم روزی سعید و خواهرش آزاد شوند و به من آسیب برسانند. چون این برادران و خواهران آدم های وحشتناکی هستند که با جان خیلی ها بازی کردند و خدا می داند چند نفر را قربانی کردند.

سفر به تهران

زن جوان در ادامه گفت: چند ماه پیش به همراه دختر 4 ساله ام از شاهرود به تهران آمدیم تا یکی از دوستانم را ملاقات کنیم. شنیده ام دو دختر جان سالم به در برده اند که می گویند من با شوهرم دعوا کردم و به همین دلیل از شاهرود به تهران آمدم اما این گفته ها صحت ندارد. من برای ملاقات دوستم آمده بودم و شوهرم اجازه نداد تنها سفر کنم و بدون اطلاع او به تهران آمدم. وقتی رسیدم با او تماس گرفتم اما دوستم جواب تلفنم را نداد و بعد نزدیک چهارراه راه آهن سعید را دیدم.

گفت پلیس هستند و وقتی دید من در تهران جایی ندارم پیشنهاد داد به خانه اش برود. او به من اطمینان داد که خواهرش در خانه است و با خواهرش تماس گرفت تا شغل خود را تأیید کند. با خواهرش تلفنی صحبت کردم و او با مهربانی مرا به خانه اش صدا کرد و گفت تا زمانی که بخواهم می توانم بمانم. خواهر و برادرهایم بازیگران ماهری بودند و با زبان گفتاری خود اعتماد مرا جلب کردند، بنابراین من هم قبول کردم و با دخترم به خانه آنها رفتم. از طرفی می خواستم بعداً به شوهرم زنگ بزنم و بگویم کجا هستم تا دنبالم بیاید.

وی در ادامه گفت: آن روز با خیال راحت به خانه رفتم که نمی دانستم چه روزهای سختی در انتظارم بود. روز اول هیچ اتفاقی نیفتاد اما فردای آن روز سعید دخترم را تهدید کرد و او را در اتاقش زندانی کرد. گاهی مرا در دستشویی حبس می کرد و ساعت ها اجازه نمی داد برای دیدن دخترم بیرون بروم. از من فیلم گرفت و جلوی دوربینش از من خواست کارهای سیاسی انجام دهم. او سپس تهدید کرد که اگر بخواهم فرار کنم، مرا دستگیر خواهد کرد و این فیلم ها ثروت من را تیره می کند.

وی در ادامه گفت: در خانه سعید همیشه صدای بسیاری از دختران را می شنیدم و گاهی اوقات صدای گریه را در داخل کمد می شنیدم. می دانستم سعید همیشه در کمد را قفل می کرد و فقط خواهرش می دانست کلید کجاست.

یک روز از گفتگوی برادر و خواهرم متوجه شدم. با کنجکاوی چون سعید آنجا نبود به سمت کلید رفتم و در کمد را باز کردم و دیدم دختری آنجاست. هر از چند گاهی صدای گریه اش بود و من از این منظره می ترسیدم و وقتی ترسیدم در کمد را قفل کردم و کلید را سر جایش گذاشتم.

نجات در روز هفتم

او درباره جزئیات آزادی خود از خانه ترور گفت: از روزی که در آنجا زندانی بودم، سعید و خواهرش تمام وسایل مرا بردند. خواهر سعید با کارت بانکی من خرید می کرد. پیامک های بانکی هم به خط شوهرم فرستاده شد. ناپدید شدن ما را به پلیس شاهرود گزارش دادند.

از طریق پیامک هایی که به خط شوهرم فرستاده بود متوجه شد که خرید از یک سوپرمارکت در تهران انجام شده است. سوپرمارکتی که نزدیک خانه وحشت بود. شوهرم بعداً به تهران آمد، سوپرمارکت را گشت و با پرس و جوهای فراوان به خانه سعید آمد.

یک روز او و افسر به خانه ترور آمدند و در را زدند. آن روز سعید در خانه نبود و فقط خواهرش آنجا بود. در را باز کرد و شوهرم وقتی او را دید فکر کرد همان دوستی است که برای دیدنش به تهران آمده بودم. از طرفی از ترس سعید آنقدر ساکت بودم که جرات حرف زدن با کسی را نداشتم. به دخترم گفتم چیزی نگو.

ما آن روز زنده مانده بودیم، اما دخترم مدت ها بود که می ترسید و کابوس می دید. تا زمانی که سعید و خواهرش دستگیر شدند، حال من بدتر از آنها بود و چند روز بعد احضاریه پلیس دریافت کردم و در نهایت به دادگاه آمدم تا همه چیز را به آنها بگویم.

[ad_2]

Makayla Massey

کاشف برنده جایزه کل معتاد زامبی. متعصب فرهنگ پاپ بی عذرخواهی. تواهولیک.

تماس با ما