fastescobanner

داستان یک دختر 13 ساله سرگردان!

این صفحه به دلیل نقض حقوق کشور از دسترس خارج شد.

مدیریت هیچ مسئولیتی در قبال این صفحه ندارد.

مسئولیت استفاده از این مطالب به عهده خود کاربر است.

[ad_1]

خراسان: زمانی که از خانه فرار می کردم و در خیابان ها پرسه می زدم دوست شوهر خواهرم به طور اتفاقی من را در خیابان دید و به خانه اش برد اما قصد بدی داشت و …

پست برگزیده: افزایش درآمد مالیاتی در بودجه؛ آیا بار مالیاتی افزایش می یابد؟

اینها صحبت های دختر 13 ساله ای است که پس از فرار از خانه توسط پلیس شناسایی شد.

سرمایه‌گذاری در شرط‌بندی ممکن است شما را به سمت ورشکستگی سوق دهد.

این مطالب از سوی مدیر سایت تایید نمی‌شوند.

سلب مسئولیت: مدیر این سایت مسئولیتی در قبال محتوای این صفحه ندارد.

دختر نوجوانی که مدعی بود با اتوبوس از تهران به مشهد آمده است در گفت و گو با کارشناسان اجتماعی در کلانتری فیاض بخش مشهد با بیان اینکه از خانه متواری شده است، گفت: پدرم خارجی و مادرم ایرانی است. از بچگی به یاد دارم که در حاشیه کار زندگی می کردیم.

پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «شرط‌بندی سبب می‌شود که فرد از برکات زندگی خود محروم شود.»

محتوای این صفحه به صورت غیر مجاز منتشر شده است.

سلب مسئولیت قانونی نسبت به تمام مطالب درج شده در این صفحه.

داستان یک دختر 13 ساله سرگردان!

پدر و مادرم معتاد هستند و به همین دلیل همیشه با هم درگیر بودند. خواهر بزرگترم ازدواج کرده و دنبال سرنوشت خودش است. با این که وضعیت مالی او خوب نیست، با دو فرزندش مشغول است و کمتر ملاقات می کنیم. از طرف دیگر، پدرم نمی تواند هزینه های زندگی و سم زدایی را با جمع آوری و بازیافت زباله تامین کند.

داستان یک دختر 13 ساله سرگردان!

طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران، شرط بندی با عواقب قانونی سنگینی همراه است.

داستان یک دختر 13 ساله سرگردان!

این پیام به دلیل هک شدن احتمالی صفحه است و توسط مدیر منتشر نشده است.

داستان یک دختر 13 ساله سرگردان!

این سایت هیچ مسئولیتی را در مورد این محتوا نمی‌پذیرد.

در همین حین مادرم برای خرید مواد به پدرم نگاه می کند تا پول بخرد. این مشکل منجر به درگیری مداوم، تحقیر و فحاشی می شود. من هم تا پنجم درس خواندم و الان مدرسه نمی روم چون گاهی باید بروم تو خیابون و گدایی کنم.

گاهی مردم دلم را می شکستند و در رستوران به من غذا می دادند. با وجود این، پدر و مادرم هر وقت مست بودم مرا کتک می زدند و از خانه بیرونم می کردند، اما چند روز پیش که این ماجرا تکرار شد، بدون اینکه به خانه بروم به تهران برگشتم.

دو شب را در مکان مذهبی خوابیدم اما روز سوم در حال سرگردانی دوست عروسم را دیدم. او مرا سوار ماشینش کرد و به خانه برد، اما فکر کردم قصد بدی دارد، شبانه از خانه اش فرار کردم و با اتوبوس به مشهد آمدم. سرگردان بودم و دنبال جایی می گشتم که شب را بگذرانم.

در همان زمان پلیس گشت مشکوک شد و مرا به کلانتری برد. وقتی ماجرای دخترانی که در دام فرار از خانه گرفتار شده بودند را شنیدم بسیار خوشحال شدم که پلیس به زودی مرا شناخت و … .

داستان واقعی با کمک پلیس پیشگیری خراسان رضوی

[ad_2]

Julissa Lara

متفکر متواضعانه فروتن. گیمر. کارآفرین. طرفدار رسانه های اجتماعی آزاد.

تماس با ما