[ad_1]
در رفتنآیا همه ما در شبیه سازی کامپیوتری زندگی می کنیم؟ آیا دنیایی که ما تصور می کنیم به جای یک برنامه کامپیوتری واقعی خواهد بود؟ این ممکن است مضحک به نظر برسد، بسیاری از افراد باهوش واقعاً چنین فکر می کنند یا حداقل ممکن است و احتمال وقوع آن وجود دارد. یکی از آنها دیوید چالمرز فیلسوف استرالیایی است که اخیرا کتاب «واقعیت +: جهان های مجازی و مسائل فلسفی» منتشر شده است.
چالمرز مردی باهوش و باهوش است. او در کودکی مدال برنز المپیاد بین المللی ریاضی را به دست آورد و پیش از آنکه به فلسفه روی آورد، تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی در رشته ریاضیات محض گذراند. بخشی از استدلال او این است که ما در حال ایجاد فضای مجازی مانند دنیای شبیهسازی شده، بازیهای رایانهای و همچنین Second Life هستیم (دنیای مجازی که کاربران رایانه میتوانند شخصیتهای مجازی بسازند و زندگی مجازی را تجربه کنند). آنها نمونه هستند. این نمونه ها روز به روز واقعی تر می شوند.
چالمرز پیش بینی می کند که در یک دوره 100 ساله، دنیای شبیه سازی شده از دنیای فیزیکی جدا شده و مردم در آن زندگی خواهند کرد. تا آن زمان امکان ایجاد جهان های مختلف وجود خواهد داشت و جمعیت این شبیه سازی چندگانه بسیار بیشتر از جمعیت جهان فیزیکی خواهد بود. این تغییر قبلاً اتفاق نیفتاده است و چه کسی می تواند بگوید ما در آن دنیا زندگی نمی کنیم؟
چالمرز می گوید: «این دلیلی است برای جدی گرفتن این ایده. یکی از جنبه های مثبت این عقیده این است که خدا یکتا است، اما در این صورت تقلید کننده است. اما نکته منفی این است که خدای شبیه ساز حوصله اش سر رفته و شما را با خود خواهد برد. چالمرز گفت: “این چیزی است که ما به آن اهمیت می دهیم.” اگر در شبیه سازی باشیم، شبیه ساز خسته می شود و می تواند آن را خاموش کرده و فعالیت شبیه سازی را متوقف کند؟ “منظورم این است، بله، درست است، شما اکنون می توانید به عنوان ارباب حلقه ها شناخته شوید.”
چالمرز که در استرالیا متولد شده است، اکنون در دانشگاه فلسفه و علوم اعصاب تدریس می کند. این مرد 55 ساله یکی از مهم ترین فیلسوفان امروزی است که در باشگاه ویژه اندیشمندان زنده حضور دارد و کتاب هایش در فهرست کتاب های اجباری دانشجویان دوره کارشناسی فلسفه قرار دارد. مشهورترین کتاب او «مسئله دشوار» است که در سال 2015 از نمایشنامهنویس تام استپرد به همین نام (مسئله معمایی) الهام گرفته شده است.
او فردی نادر در دنیای فلسفه است، ظاهری دارد، موهای بلندی دارد و یک آهنگ هوی متال به نام زامبی بلوز نوشته است.
آخرین کتاب او مملو از ارجاعات به فرهنگ پاپ است. او در کتاب خود “راپسودی بوهمی” ترانه ای از گروه راک بریتانیایی کوئین نوشت، نه نویسنده آرژانتینی خورخه لوئیس بورخس.
چالمرز می گوید: من زمان زیادی را صرف تماشای تلویزیون و تماشای فیلم می کنم. در این کتاب خیلی سعی کرده ام که هر ایده را با چیزی خاص شروع کنم. داستانهای علمی تخیلی و دیگر جنبههای فرهنگ پاپ ابزارهای خوبی برای انجام این کار هستند.»
در طول فوران کرونا، چالمرز تقریباً با دوستان خود ملاقات کرد، اگرچه این ملاقات ها هنوز در دنیای کاملاً تکراری برگزار نشده است. آنها یک مکان را انتخاب می کنند و سپس یک هدست واقعیت مجازی قرار می دهند و همه آنها همزمان در شهر انتخابی خود هستند. چرا چلمرز مشکلی را توصیف می کند که آگاهی را گیج می کند؟ او میگوید مشکلات ساده زیادی در زمینه هوشیاری وجود دارد، مانند یافتن اینکه کدام بخشهای مغز در دستگاه MRI فعال هستند. با این حال، سوال دشوار این است: چرا آگاهی اینقدر عجیب است؟ اهمیت نورونها در سر، چگونه به این تعامل پی میبرید؟ درک اینکه چرا یک سوژه خودآگاه است در حالی که نمی تواند باشد دشوار است.
ممکن است روزی علم نحوه عملکرد ضمیر خودآگاه را به صورت پویا و ساختاری توضیح دهد که گفته می شود برعکس مشکلات ساده خودآگاهی است، اما حتی پس از توضیح همه اینها می توان این سوال را مطرح کرد که چرا یک موضوع تجربه خاص خود را دارد؟ اطلاع.؟ این یک مشکل دشوار برای علم یا شاید فراتر از علم است.
این یک سوال نظری است که قرن هاست مورد بحث بوده و به نتیجه ای نرسیده است. یک ایده ایده ارائه شده توسط فیلسوف دانیل دنت است: “آگاهی اصلاً یک مشکل نیست، فقط یک توهم است که ما را قادر به عملکرد می کند.” با این حال، چه کسی ناامید است؟ برخی معتقدند یافتن علم مناسب این مشکل سخت را حل می کند.
دو طیف وجود دارد: برخی از افرادی که به اسرار جهان اعتقاد دارند و معتقدند که ما به اندازه کافی برای درک آگاهی مجهز نیستیم و نمی توانیم از ابزار برای یافتن آن استفاده کنیم و گروه دیگری از روانشناسان معتقدند که همه چیز از سنگ گرفته تا ذرات ساقه کار می کند. تا حدودی آگاهانه. سنگ ها کاملاً آگاه نیستند، اما خودآگاهی خاصیتی است که در هر اتمی از جهان فیزیکی وجود دارد.
چالمرز خود را با هیچ دیدگاهی یکی نمی داند. با این حال، داشتن یکی از آنها هنوز از توان یک فرد معمولی خارج است. او میگوید: «برخی از سیستمهای فیزیکی آگاه هستند و برخی دیگر آگاه نیستند. بنابراین، حداقل میتوانیم بپرسیم کدام جنبه از جهان مادی مربوط به آگاهی است؟ در مورد این ایده که ما در یک شبیه سازی زندگی می کنیم چطور؟ به نظر یک منطقه کاملاً جدید است، اما واقعاً همینطور است. این سوال که آیا دنیای بیرون واقعی است یا نه، تقریباً 400 سال قدمت دارد.
رن دکارت از او پرسید که آیا او توسط یک شیطان شیطانی فریب خورده است و فکر می کند که همه چیز درست است در حالی که واقعیت ندارد. اما دکارت نتیجه می گیرد که او فقط به آگاهی خود متقاعد شده است: “من چنین فکر می کنم.”
ساختار این مشکلات برای اندیشمندان شهرت بدی ایجاد کرده است. جرج برکلی فیلسوف زمانی گفت که به این نتیجه رسیده است که دنیای بیرون یک توهم است و دیگران آن را انکار می کنند. با این حال، این امر فیلسوفان را مجذوب خود کرد، زیرا یافتن پاسخ بسیار دشوار بود. نظریه شبیه سازی تنها آخرین نسخه از این سوال قدیمی است. “برای بسیاری، ایده شبیه سازی نسخه به روز شده دکارت است. من در شبیه سازی هستم، بنابراین هیچ چیز واقعی نیست. نمی توانم انکار کنم که ما در شبیه سازی هستیم، اما با استدلال دکارتی که هیچ چیز واقعی در شبیه سازی وجود ندارد مخالفم. “
نکته اینجاست که اگر یکی از هدست های واقعیت مجازی را روی چشمان خود قرار دهید و خود را در دنیای اژدها یا صحبت با دوستان خود در یک کافه تخیلی بیابید، طبیعتاً احساس می کنید که این چیزها واقعی نیستند، بلکه برای چلمرها هستند. اشیاء مجازی اینگونه هستند. واقعی به عنوان اشیاء واقعی.
او می گوید: «این یک تصویر ساده لوحانه از واقعیت است مانند باغ عدن، جایی که اشیاء رنگارنگ در فضا و زمان نگهداری می شوند. با این حال، هر چه بیشتر به دنیای توصیف شده توسط علم نگاه می کنیم، بیشتر می بینیم که وضعیت در سطوح پایین بسیار متفاوت است و این گامی به سوی واقعیت فیزیکی است که نوعی واقعیت مجازی است.
با این حال، چگونه جهان فیزیکی تا این حد با جهانی که ما می بینیم متفاوت است؟ این مانند این سوال قدیمی است که به جورج برکلی فیلسوف ایرلندی نسبت داده شده است که اگر درختی در جنگل بیفتد و کسی آن را نشنود، آیا زنگ می زند؟ برای فیلسوفی مانند چالمرز، پاسخ منفی است.
او می گوید: «درخت به کف جنگل برخورد می کند و امواج فشرده در هوای اطرافش ایجاد می کند، اما تا زمانی که تلفن شنیده نشود، صدا را تغییر نمی دهد. در مورد رنگ نیز می توان گفت: این رابطه بین گیرنده های چشم و خواص بازتابی مواد مختلف است.
دنیای فیزیکی ممکن است مجازی تر از آن چیزی باشد که در ابتدا فکر می کردید، اما چرا هیچ کدام از اینها مهم نیست؟ پاسخ این است که مارک زاکربرگ با ایجاد یک «متا» از بحرانهای بیپایان فیسبوک دور شده است، زیرا فکر میکند در مسیر رسیدن به خدا شدن است.
اکنون هدف آن ایجاد “متافور” است، دنیایی جایگزین که در آن زندگی می کنیم. این اصطلاح برگرفته از رمان علمی تخیلی نیل استفنسون Snow Crash است، جایی که Metavers فقط یک خیابان شهری مجازی است. چالمرز می گوید، با این حال، ایده زاکربرگ کمی متفاوت است.
او می گوید: «روشی که زاکربرگ استفاده می کند، مجموع تمام جهان های مجازی است. چیزی فراتر از کیهان وجود خواهد داشت که کل دنیای مجازی است. من فکر می کنم زاکربرگ اکنون متا را به عنوان جایگزینی برای اینترنت درک می کند. من می بینم که او می خواهد فیس بوک تمام دنیای مجازی را کنترل کند.
با توجه به استعداد نادر فیس بوک برای خراب کردن جهان، این ایده ترسناک به نظر می رسد. در واقع، لویی روزنبرگ، بنیانگذار دنیای مجازی و هوش مصنوعی، هشدار داد که چنین فناوری واقعیت را به طور کامل نابود می کند.
با این حال، چالمرز اذعان می کند که در زندگی چیزهای بیشتری از آنچه به چشم می آید وجود دارد. او میگوید: «تکنولوژی اکنون عنصر اصلی است. سوالی در این مورد نیست و به کندی پیش می رود و همچنان باید از هدست استفاده کنید و بیشتر شخصیت های کارتونی وجود دارد. آیا فکر می کنید ده سال دیگر ما این دنیای شگفت انگیز را خواهیم داشت؟ احتمالا نه. اما حدس من این است که در قرن آینده احتمالاً جهان های مجازی خواهیم داشت که بسیار نزدیک به غیرقابل نفوذ بودن از دنیای فیزیکی هستند.
در پاسخ به این سوال که آیا همه ما باید نگران کندی سرعت متاوارهای خود باشیم؟ او می گوید: «عناصری از اتوپیا و دیستوپیا وجود دارد. شما می توانید تجربیات تغییر یافته و پتانسیل شگفت انگیز جادو و اشکال زندگی را ببینید که ممکن است قبلاً حتی تصورش را هم نمی کردید. با این حال، مردم نگران از دست دادن شکل قدیمی زندگی هستند. مردم نگران تسلط ماشین ها هستند.
می خواهم بدانم آیا این اتفاق می افتد یا خیر. اما کنار گذاشتن واقعیت مادی بخشی از دیدگاه من از واقعیت مجازی نیست. زمانی که ما جهان های مجازی داریم که از دنیای فیزیکی جدا نیستند، مردم گاهی می خواهند در دنیای فیزیکی عادی معاشرت کنند و این یک وظیفه ارزشمند تلقی می شود.
اما او هشدار داد که برای تکیه بر زیست شناسی هزینه ای باید پرداخت. او میگوید: «افرادی که روی مغزهای بیولوژیکی قدیمیشان کار میکنند، در نهایت نسبت به کسانی که آپلود میکنند، میزان درک بسیار پایینتری دارند. در نتیجه، جهان فیزیکی را می توان به عنوان چیزی دورافتاده یا باتلاقی دید. من می توانم درک کنم که واکنش منفی به آن وجود دارد، اما از طرف دیگر این نوع با انواع تغییرات فنی رایج است.
چالمرز گفت: «اگر فقط خطوط کد کامپیوتری بودیم، میتوانستیم تصور کنیم که میتوانیم جاودانه باشیم». به عنوان مثال، حیوانات موجود در شبیه سازی در نهایت می توانند در شبیه سازی های مختلف آپلود شوند.” نوع خاصی از شبیه سازی وجود دارد که در آن همه این چیزها می توانند به طور طبیعی اتفاق بیفتند، شاید درست مانند تناسخ. نمی گویم این موضوع را جدی می گیرم. من نمی خواهم تمام زندگی ام را در کنار او بگذرانم. “اما حداقل به عنوان یک احتمال، من ایده و ایده جاودانگی و تولد دوباره را جدی تر از همیشه می گیرم.”
چالمرز میگوید: «وقتی شباهتهای واقعیت مجازی و واقعیت فیزیکی را میبینیم، درک جهان برای ذهن ما آسانتر میشود.
[ad_2]